۸. لنفوم
خسته بودن پس از ۱۳ سال
آدم باید از جایی مایه اطمینان خاطر یا امنیت پیدا کند، یعنی چیزی داشته باشد که او را ثابت نگه دارد تا به او کمک شود مشکلات را پشت سر گذارد.
جویسترنر زندگی پر جنب و جوشی دارد که تعداد معدودی از افرادی میتوانند با آن برابری کنند. هنگامیکه سرگرم کارهای مربوط به درسهای دوره فوق لیسانس رشته مدیریت دولتی نمیباشد، این زن ۵۰ ساله ساکن فلوریدا مشغول راهاندازی فعلیت تجاری خانگی جدید، و یا سرگرم کمک به پرستاری از والدین مسن خود، یا در حال مراقبت از باغچهاش است، یا اینکه از بودن با دو نوه کم سن و سالش لذت میبرد.
محرک او در پرکردن برنامه کاری در این روزها همان نیرویی است که به او کمک کرد بیش از ۱۳ سال پیش با سرطان مبارزه نماید و در این مبارزه پیروز شود. ترنر تنها ۳۶ سال سن داشت و از شوهرش جدا شده و دو فرزند کم سن و سال داشت که در ماه ژانویه سال
۱۹۹۰ تشخیص دادند دچار لنفوم سلول بزرگ است و در حفره سینهاش تودهای وجود دارد. او به یاد میآورد که احساسش اینگونه بود، من باید کاری کنم که درمان موفقیتآمیز باشد. اینجا کسانی هستند که به من احتیاج دارند. بچههایم به من احتیاج دارند و من میخواهم به آنها کمک کنم.
شروع درمان
ماهها پیش از تشخیص بیماری، او میدانست اشکالی پیش آمده است. بلع غذا مشکل شده بود؛ حس میکرد چیزی سینهاش را اشباع کرده؛ شبها کمی عرق میکرد. اما هنگامیکه فهمید سرطان دارد شوکه شد. هنگامیکه برای بار اول به من گفتند که سرطان دارم، کاملاً گیج شدم.نمیدانستم چکار کنم، کجا برم. ترنر که راضی نبود در بیمارستان کوچکی که بیماری او را تشخیص داده بودند درمان شود، درخواست کرد او را به مرکز سرطان دانشگاهی ارجاع دهند که مرکز پزشکی بزرگی بود و او میتوانست وارد یک پروتکل مربوط به بیماران لنفوم بشود.مهارت و اطمینان پزشک ترنر دلگرمکننده بود. ترنر میگوید، او از همان اول گفت: ما میخواهیم به دنبال درمان برویم، زیرا معلوم است که به احتمال زیاد شما درمان میشوید. من واقعاً حس کردم که او صلاح مرا میخواهد. سه هفته پس از تشخیص بیماری، ترنر یک سری ۸ جلسهای شیمیدرمانی را با یک رژیم دارویی متشکل از چهار دارو بنام CHOP آغاز کرد، و به دنبال آن ۲۱ بار قسمت بالایی سینه و گردنش پرتو درمانی شد.
یافتن اطمینان خاطر یا امنیت
در طول درمان و بهبودی، ترنر به شدت به خانواده و دعا بهعنوان حامیان خود متکی بود. او میگوید، من میدانستم که مجبورم نوعی اطمینان خاطر یا امنیت داشته باشم که به من کمک کند این مسیر را طی کنم. مایه آسایش خاطرم را تنها در خدای خودم پیدا کردم و این آن چیزیاست که به من کمک کرد؛ خداوند مایه اطمینان خاطر یا امنیت من بود. مادرش در تمام جلسات درمان همراه او بود، و برنامههای مذهبی را برای دخترش ضبط میکرد، و دخترش در طول شیمیدرمانی به آنها گوش میداد. دورههای سختی هم وجود داشتند. در روزهایی که شیمیدرمانی میشد آنقدر ضعیف بود که نمیتوانست راه برود. تشعشع گلویش را چنان به شدت سوزاند که نمیتوانست غذا بخورد، و باعث شد مانند کودکی که دندان در میآورد آب دهانش سرازیر شود. او گفت، برای من، پرتو درمانی از شیمیدرمانی بدتر بود. اما ترنر میگوید ، در کل، او در طول درمان هرگز واقعاً علیل و عاجز نشد. او میگوید، من واقعاً تصمیم گرفته بودم که مریض نخواهم شد. او بسیار تلاش کرد تا به خاطر فرزندانش، که در آن زمان تنها ۱۲ و ۸ سال سن داشتند، زندگیاش را تا حد امکان طبیعی نگه دارد. حتی اثرات دیرهنگام شیمیدرمانی او را چندان کند نکرده است. پزشکان او به او هشدار داده بودند که داروی قوی آدریامایسین، که بخشی از درمان CHOP را تشکیل میداد، امکان دارد به قلب او صدمه بزند، و در سال ۱۹۹۹ پزشکان تشخیص دادند او به نارسایی احتقانی قلب دچار شده است.
تا به حال او مجبور نشده است بهخاطر این بیماری بستری شود؛ او این بیماری را با دارو و سبک زندگی سالم کنترل میکند. اگر به اندازه کافی استراحت کنم، ویتامینهای خودم را مصرف کنم، و خوب غذا بخورم، حالم خوب است.
کافی است به زندگی روزانه خود ادامه بدهید
او میگوید مقابله کردن با سرطان به او کمک کرد تا چند سال بعد که مادرش به شدت بیمار شد از پس پرستاری کردن از او برآید. او میگوید، با پشت سر گذاشتن بیماری خودم، من به خودم مطمئنتر شدم. اگر بیمار نشده بودم، بیماری مادرم مرا از پا درمیآورد. او از این دیدگاه استفاده کرده است تا به دوستان و همکاران خود که با مشکلات حاد بهداشتی مقابله میکنند اطمینان خاطر دهد من به همه میگویم هر روز برای همان روز زندگی کنند. مجبور نیستند مانند موتور سیکلت مسیر زندگی خود را طی کنند، بلکه باید هر روز را برای همان روز زندگی کنند و سپاسگزار باشند و این را یک موهبت بدانند که امروز را زنده هستند. کافی است به زندگی روزانه خود ادامه بدهند.