من دختری ۱۴ ساله هستم و هیچگونه بیماری ندارم اما میخواهم درباره زندگی با سرطان بنویسم. زندگی ما انسانها یکسان نیست. هر انسانی به گونهای زندگی میکند و دشواریهای هر زندگی را بهگونهای تحمل و تجربه میکند، شاید این دشواری از نظر مالی و یا از نظر بیماریباشد. حال ما فرض میکنیم انسانی دارد زندگی با سرطان را تحمل میکند. زندگی با هر بیماری سخت است مخصوصاًً یک بیماری مانند سرطان. اما اگر ما ناامید نشویم این خود عامل مهم برای بهتر شدن است. روحیه خوب هر انسانی به او کمک میکند تا رو به بهبود برود.
من یک داستانی درباره زندگی با سرطان مینویسم که این داستان واقعی است.
او را میشناسم. یک مرد ۳۵ ساله و مجرد بود. سرطان خون داشت. او همیشه شاد بود و به خاطر شاد بودنش و پریشان نشدن به خاطر سرطانش هیچکس از فامیلهای او خبری از سرطانش نداشتهاند. او اهل موسیقی است و همیشه در حال خندیدن و فعالیت کردن بود و هست و همیشه رعایت بیماریاش را هم میکرد و همین امر باعث بهبود سرطانش شد که در سن ۳۶ سالگی سرطانش بهبود یافت و الان مردی بدون هیچگونه بیماری است. من از این بابت خوشحال هستم و امیدوارم که همه ما انسانها بدینگونه باشیم و سعی کنیم اگر هر دشواری داریم به آن خیلی فکر نکنیم و سرحال و مقاوم باشیم. سلامتی یک ستون زندگی را میسازد و روحیه شاد، ستون دیگر را. و مثبت فکر کردن باعث میشود ستونهای زندگی خوب ساخته شود.